مهد کودک
3 سال و 10 ماه گذشت و امروز پسر كوچولوي من وارد مهدکودک شد . روزهاي زيباي شكفتنت شتابان مي گذرند و به لطف خداوند مهربان چشمان من نظاره گر توست كه هر روز بزرگ و بزرگتر ميشوی و با عطر حضورت به ما حس خوب زندگي مي دهی.. عزیز دل مامان، بس که دوست داشتی و هر روز گریه میکردی و میگفتی منم دوست دارم برم مدرسه مخصوصا از وقتی که غزل عمه رفت پیش دبستانی شما هم حسابی دلت کشیده بود بخاطر همین تصمیم گرفتیم روزانه و هر وقت که خودت دلت کشید و حوصلت سر رفت ببرمت مهد و خداروشکر اونا هم قبول کردن به صورت روزانه و شیفت ظهر تا عصر از شور و اشتیاقی که داری هر چی بگم کمه😀 سامان من... ...